Monday, February 4, 2013

وقتی اسناد سخن می گویند!


"....آیئنه شکستن خطاست"


در تورکمنی مثلی است که می گوید: "آتانگ غارریسا غاچ" که مشعر بر بیزاری زر زر زدن های بیهوده و خسته کننده پیرمردان است. در بین اوغوزان رسم و سنتی بوده- ماقبل اسلام- که پیران  را به حال خویش در بیابان رها میکردند (فاروق سومر- سفرنامه ابن فضلان)
حالا این بگمراد گری ما مثل اینکه دارد پیر میشود و بقول معروف "دألینگ بللأنی...." روی یک مسئله ای بدیهی ، مثل نوار کهنۀ گرامافون تکرار مکررات می فرمایند. که گویا فقط آخالی ها قهرمان اند و بقیۀ تورکمنها خائن و خودفروش و محققانی که غیر از نوع ایشان فکر می کنند و می نویسند " نا آگاهند و غیرمسئول"، استدلال شان و منابع تحقیقاتی شان منتسب به جاسوسان  است.
من سعی کردم جوابی به این طرز تفکر آقای گری ندهم چرا که در این سن و سال مشکل است تفکر ایشان تغییر یابد ولی به منظور در آوردن شک و شبهه احتمالی خوانندگان مطالبی را با شما قسمت می کنم. 
 اگر در آخال بقول بگمراد برای دفاع از وطن (تورکمنستان) خون ریخته شده، چرا این قهرمانان آخالی سالها قبل، در ایامی که قیات خان در چلکن علیه تجاوزات خیوه و ایران با غرش سهمگین خود خزر را به جوش آورده و خواب از چشمان اردشیر میرزا- حاکم استراباد پرانیده، چرا در ایامی که تمامی تورکمنها علیه تجاوز حمزه میرزا در ماری بسیج شده بودن، این آقایان از همه طایفه برتر بر سر ساریق ها و سالیرها تاخته تنها قصدشان فتح! سرزمین آنها بود. چرا این آقای دیقما سردار بجای برگرداندن سر اسب خود و سوارانش از غارت نخورلی های بیچاره، نوک حمله اش را به سوی سربازان اسکوبلف درحال پیشروی بسوی گوکدفه برنگرداند (به نقل از کتاب گردوکوف- همان منبعی که بگمراد، آقای سارلی را بخاطر استفاده از این منبع مورد تحسین قرار میدهند- و ما را غیرمسئول و ناآگاه می نامند)
من ابتدا سعی کردم جوابیۀ ایشان را در "ت. مدیا" بدهم. با اینکه در مقدمۀ انتقاد گری از من، نوشته شده که این نوع دیالوگ به شناختها کمک خواهد کرد، بازهم زیر حرفشان زدند و از میکرب و ویروس سانسور نتوانستند شفا یابند. من این جوابیه را به "تورکمنصحرا گلوبال" که آنها نیز جواب بگمراد را چاپ کردند فرستادم ولی آنها نیز نخواستند حتی پرنسیپ ابتدایی مطبوعات را رعایت کنند.

  بگذریم: ما تورکمنها می گوییم "اؤون اوغلانینگ اؤنگونگه سییر" ما همیشه با احترام و بدون عنوان "آقا"، بگمراد گری را مورد خطاب قرار نمی دادیم و بخاطر یاشولی بودن وظیفۀ ما یاش کیچی ها بود که به بزرگهایمان احترام بگذاریم ولی متأسفانه برخی ها منجمله بگمراد گری نتوانست این احترام حفظ کند. ایشان در "بسم الله"-ی مقاله شان بنده را "نا آگاه" (بخوان احمق و بی شعور) و غیرمسئول( کسی که دست و چپ و راستش را نمی شناسد) خطاب می کنند و مرا همراه با همفکرانم- که من حتی نمی دانم چه کسانی هستند خطاب می کند و همه مارا با چوب حماقت و ناآگاهی می رانند. ولی من با احترام و ادب ذاتی ام به ایشان سلام و عرض ادب کرده و خسته نباشید گفتم. بگذریم- ادب از کی  آموختی...

در مورد منابعی که بگمراد گری با افتخار به راستی و حقانیت آنها اشاره کردند:
1-"اسناد و منابع  معتبری چون  «ترکمنها در عصر امپریالیزم» اثر علمی پروفسور محمد سارای"

آقای محمت سارای بخاطر عدم دسترسی به منابع اورگینال  و نیزعدم توانایی شان در استفاده از منابع روسی- موقع تحصیل در انگستان تماما از منابع دیپلوماتهای انگلیسی مقیم مشهد نظیر ادنوان استفاده کردند که -- چون من بدان اشاره کردم- بگمراد آن را منبع جاسوسان اعلام می کنند.

2تاریخ ترکمنستان شوروی"
کدام تاریخ ترکمنستان شوروی و کدام مورخ دورۀ شوروی در مورد فاجعه گوگدفه نوشته؟ اگر منظورتان تاریخ 3 جلدی پروفسور آتا رجب اوف باشد که ما آنرا هزار بار خواندیم و چیز دندانگیری درباره گوگدفه نیافتیم

3- «تاریخ دوغری چیل اؤره نیلنده» اثر جدید پروفسور مراد آننانپس اوف-
که تقریبا همۀ این مقاله برگرفته از نوشته گرودوکوف- افسر دستیار اسکوبلف است (من ترجمه فارسی کتاب گرودکف را بزودی منتشر می کنم)

4-«تاریخ ترکمنستان» اثر علمی ارازمحمد سارل.
  بگمراد! هم برای تو هم برای من شخصیت سارلی شناخته شده است. مگر یادتان رفته در سال 1983 در آشغابات چقدر تکرار می کردید که این شخص- سارلی هم به کنفرانس تاریخ دعوت شده بود- به نفع رژیم دارد کار می کند... حالا منابع ایشان علمی شد و تحقیقات گسترده کسانی غیر از شما و سارلی نا آگاهانه و غیرمسئولانه... قضاوت به خوانندگان وامیگذارم. سارلی که حتی نمی داند دیقما چطوری نوشت-دیقما مرقوم فرمودند "دوقما" یا "دکما"... این اثر علمی آقای سارلی که توسط وزارت امورخارجۀ ایران و آنهم دقیقا به قصد نشان دادن اینکه سرزمین تورکمنستان متعلق به ایران بوده است منتشر شده است. آقای سارلی در سایت شان بنام "تورکمن دایره المعارفی" منابعی را نشان می دهند که تورکمنها را غارتگر می نامند
http://www.turkmeninfo.blogfa.com/post-70.aspx
 بررسی این "اثر علمی" را به فرصتی دیگر وامی گذاریم.

5-«کسه آرقاجینگ عوض بایی» اثر آ. سلطانف
سرهنگ سیدمراد عوضبایف، افسر گارد سفید- وابسته به دربار روسیه تزاری بوده که پس از تشکیل جمهوری تورکمنستان شوروی به صف آتابایف می پیوندد. ایشان در مقاله ای که در مجله "تورکمن شناسی – ش 2 سال 1927) چاپ کرده دقیقا به مطالبی اشاره کرده که ناتوانی و تاکتیک غلط تورکمنها را در مقابل روسها نشان می دهد.. مخصوصا جمع شدن در مسلخ گاه- قلعه را از زبان کسی که زنده مانده بیان می کند... آن پیرمرد با چشمانی گریان به قربان مراد ایشان ها لعنت می فرستد - فریاد دشنام زنان تورکمن را هنگام مرگ به این ایشان فناتیک تکرار می کند که چرا ما را به مسلخ گاه آوردید.... را بوضوح بیان می کند— چطور بگمراد آنها را نمی بیند- نمی دانم
6استانبولدان اورتا آسیایا سیاحت» -
کتابی است که بنده برای اولین بار از کتابخانه لوند- سوئد پیدا کرده مقاله مربوط به آنرا و دیدار محمد افندی را با نوربردی خان را حدود ده سال پیش بطور مشروح منتشر کردم- که صد البته بگمراد نخواهند گفت که از کجا بدان منبع دسترسی پیدا کردند—در ضمن فرستاده عثمانی نه تنها با نوربردی – قبل از آن در کومیش تپه در منزل آتاخان با خوانین جعفربای ملاقات و آنها را به اتحاد با عثمانی دعوت می کند....

و کلامی دربارۀ شخصیت نوربردی خان!
بگمراد گری در هر جمله اش عنوان "داهی" را به نوربردی خان می دهند. البته شخصیت ایشان را در ایام دفع لشکر قاجار به قارری غالا نمی توان انکار کرد. ولی نباید فراموش کرد که در دفع لشکر جعفرقلیخان، محمود ایشان از سران یموت و خوانین ماری نیز مردانه جنگیدند.
نوربردی خان در وقت حمله اول به آخال بسرکردگی لوماکین تابستان 1880 در آغوش گل جمال خان- همسر سوم اش در ماری گرم گرفته بود و حتی به آخال نیز نیامد. بعداز جنگ آمدند و برای شهدا آمرزش خواستند... در همان مقاله سیدمراد عوضبایف گفته شده--- نقل قول از سیدمراد: "من چندبار بگویم خان، اینها افراد مطمئن نیستند-بالاخره سرت را برباد می دهند- ولی گوش نکرد" (سخنان سرهنگ عوضبایف بر بالین در حال مرگ نوربردی خان)--- یعنی—اگر این نوربردی خان داهی بود چرا دور و برش پر از جاسوسان روس و فارس بود که بالاخره یکی از آنها خان را مسموم می کنند و با خیال راحت منطقه را ترک می کند.

در مورد شخصیت دیقما سردار!
من نظراتم را در مورد این شخص بارها نوشتم. دیقما، در دروان جوانی هنگام غارت یک روستای کردنشین بجنورد اسیر میشود و بیچاره مردم با جمع کردن پول فدیه را پرداخته باز می خرند. نوربردی خان، هیچوقت به دیقما محل نمی گذاشت و او را از غارت اهالی بی دفاع برحذر می داشت.
دیقما سردار و قوربان مراد ایشان قبل از انفجار، قلعه را ترک و جانشان را نجات می دهند بعداز کشتار گوک تپه دوباره همکاری مختومقلی خان(پسر نوربردی خان) و نیز دیقما با روسها ادامه یافته آنها به خدمت قشون روس در آمدند. دیقما سردار در ازای خدمتش به روسها حق تحصیل پسرش اوراز را در روسیه کسب می کند و وی را برای تحصیل در مدرسه نظامی پطربورگ (کادت) به آنجا می فرستد که در سال 1918 اوراز سردار با درجه سرهنگی ای بار در کنار جلادی از افسر گارد سفید تزاری بنام فونتیکف دوباره در صحنه سیاسی تورکمنستان ظاهر و حتی با نیروی جنیدخان نیز همکاری نمی کند- که خود بحث دیگری است 
حال
اینبار نه من بلکه اسناد در مورد دیقما سردار سخن می گویند. 
دو سندی که در زیر آوردم نامه های خوانین تکه های "اوتامیش" و "توغتامیش" به ادنوان، دیپلومات انگلیسی در مشهد می باشد. اسامی خوانین و مهر آنها در پای نامه ها گذاشته شده است. اصل نامه ها در "کالج سلطنتی انگلستان" شعبه شرقشناسی موجود است و این اسناد در کتاب دو جلدی به انگلیسی موسوم به "واحه های مرو- The Oasis of Merev آورده شده است. در این اسناد به وضوح موقعیت دیقما سردار دیده میشود.




بگمراد! چشمتان را خوب باز کنید... شاید این نوشتار زیرین تان را پس بگیرید:
 "اولا دیقما سردار برخلاف بیانات تنگ نظرانه شما  و بنا به تثبیت  مورخینی چون پروفسور مراد آننا نپش اوف (نپس اوف درست است. گ)، ارازمحمد سارلی، پروفسور محمد سارای و دیگران هرگز طوق ننگ جاسوسی را برگردن ننهاد" (از بیانان گهربار بگمراد به بنده و تنگ نظر خواندن من)- ضمنا تیتول دکتری را از جلوی اسم سارلی برداشتند- شاید ایشان ناراحت شوند. با اینکه کسی مدرک دکترای ایشان را رویت نکردند و صد البته در ج. اسلامی خیلی از مقامات مثل آب خوردن به عنوان دکتری نائل می شئند.

بگمراد حالا بفرمائید چه کسی بر حقایق خط بطلان می کشد؟
بگمراد: "حال آقای گلی به همه حقایق بالا قلم بطلان می کشد، آنهم با استناد به نوشته های افراد معلوم الحال فوق الذکربعنوان سند معتبر!"
-----------------------------------------------------
بحث بیشتر را در این مورد را به قضاوت خوانندگان می گذارم.
آرنه گلی
سوم فوریه 2013

No comments:

Post a Comment